یکشنبه عصر | لدو ایوو
یکشنبه عصر به گورستان قدیمی ماسیو باز میگردم، به آنجا که مردگانم هرگز از مردن دست برنمیدارند از مرگهای مسلول و سرطانیشان که از بوی دریا و از صورتهای فلکی میگذرد با سرفهها، با ناله و نفرین و خلطِ سیاهشان. در عینِ سکوت دلداریشان میدهم که به زندگی برگردند که …