این زن
با گفتن از آنکه این زن، دو زن بود
هیچ نگفتهام
باید دوازده هزار و سیصد و نود و هفت زن را در زنانگیاش داشته باشد
دشوار است که بدانم با کدامشان سر و کار دارم
در این کشور زنان
فیالمثل.
در بستر عشق خفته بودیم و او
طلوع فسفری جلبک بود.
میرفتم در آغوشاش بگیرم
و سنگاپوری پر از سگهای زوزهکش میشد
به یاد میآورم
که پوشیده در گلهای سرخ آگادیری ظاهر شد
انگار صورتی فلکی بر خاک مینشست
برج جنوبی صلیب که بر زمین آمده بود