هر روز

هر روز زن از خواب بیدار می شود و چیزی عوض شده است . در قفس ، طوطی دیگر انگلیسی حرف نمی زند . صف مورچگان از خیر شیره و شکر می گذرد . علف ها تغییر عقیده داده اند و به سمت چپ خم می شوند . رادیو به …

ازدواج

ازدواج آن پرده ی توری که زن میان دو پنجره ی گشاده می آویزد زبان باد می شود : مکالمه ای میان مناظر ولی یک روز پنجره ها بسته می شوند و پرده میان سکوتی ناشکستنی فرو می افتد .

زیر پوست مادرت می‌خوابی | آنتونیو گاموندا

زیر پوست مادرت می‌خوابی و رویاهایش در رویاهای تو رخنه می‌کنند. در همان حیرت درخشان بیدار می‌شوید. هنوز نمی‌دانی که هستی: مرددی میان مادرت و ‌لرزشی زنده.

تو بر دلم نشسته‌ای | آنتونیو گاموندا

انگار که فرود آمده باشی بر دلم و نور آورده باشی به رگ‌های من و من سرخوشانه دیوانه‌‌‌ باشم. در زلالی‌ات همه چیز قطعی‌ست: تو بر دلم نشسته‌ای نور در رگ‌هایم و من‌ سرخوشانه دیوانه‌‌ام.

زیر درختان بید | آنتونیو گاموندا

زیر درختان بید تو را در آغوشم می‌برم و احساس می‌کنم زنده‌ای. پس به نور در می‌آییم و برای نخستین بار آسمان را می‌بینی، نشانه‌ها را و بدانان نام می‌بخشی. حقیقت دارد: در گستره‌ی دست‌هایت آسمان بزرگ و آبی‌ست.

برگشت به بالای صفحه