شعر ۶، کتاب زیرین | خوان خلمن

برگ‌های رنگی و سبز، برگ‌های خشک، برگ‌های تازه، از صدایت می‌افتند. خفته، به زیر آفتاب، ‌آفتاب تو می‌آرمند‌ ببین که چگونه انتظار می‌کشند تا وحشت فرونشنید. خورشید ریزش برگ‌هایت را می‌شنود که می‌لرزند در شبی که جنگل را به آتش می‌کشد.

شعر ۷، کتاب زیرین | خوان خلمن

حرارتی که اندیشه را ویران می‌کند اندیشناک خود را ویران می‌کند. نور، در بوسه‌هایت می‌لرزد و معبر را متوقف می‌کند زمان را متوقف می‌کند، در دوردستان بوسه‌ها را می‌گشاید و سبزه را در دل سوزان به جا می‌نهد. باران از پرنده‌ای بیدار می‌شود که دریا را انتظار می‌کشد در دریا.

شعر ۱۵، کتاب زیرین | خوان خلمن

تاریک است صدایت از بوسه‌هایی که به من ندادی از بوسه‌هایی که به من نمی‌دهی شب غبارِ این تبعید است. بوسه‌هایت ماه‌ها را می‌آویزند اقماری‌ که معبرم را منجمد می‌کنند و من به زیر خورشید می‌لرزم.

برگشت به بالای صفحه