شعر ۱۶، کتاب زیرین | خوان خلمن

وقتی بمیرم هنوز لرزش پیراهنت را در باد خواهم شنید‌. کسی که این سطرها را می‌خواند، پرسید: چگونه ممکن است؟ چه می‌شنوی؟ چه لرزشی؟ چه پیراهنی و چه بادی؟ به او گفتم خاموش باشد پشت میزم بنشیند و شراب مرا بنوشد و این سطرها را بنویسد: وقتی بمیرم هنوز لرزش …

شعر ۱۷، کتاب زیرین | خوان خلمن

یک باد از جداافتاده‌گان‌ از بوسه‌هایی که به هم ندادیم رام می‌کند بذر زهدانت را و سوسن‌های سرخش را به آفتاب. تو بیا یا میلادم را نخواهم خواست! آبِ زلالت را بیاور شاخه‌ها شکوفه می‌کنند. نگاه کن: پسربچه‌‌ای هستم من شکسته می‌لرزم در شبی که از من می‌ریزد.

شعر ۲۵، کتاب زیرین | خوان خلمن

بارانت رها می‌کند تکه‌های زمان را تا بریزند تکه‌های نامتناهی تکه‌های ما همین است که بی‌خانه‌ایم؟ بی‌حافظه‌ایم؟ تنیده به هم در اندیشه، و چنان بدن‌ها که به خورشید؟

برگشت به بالای صفحه