باز خواهی گشت
«وقتی گیلاسها شکوفه کنند و
قمری بیدار شود.»
جهان را
در دروغی درخشان
نقاشی کردهای.
چشمان قمری را سرخ دیدم از خشم.
میدانم تیزاب زهرین
در برگهای بو مسکن میکند،
اینکه میوههایش
قلب پرندگان را از حرکت باز میدارند.
در برف اما
گیلاسهای سیاه است و
مویهی قمری را میشنوم.