از دستانم میترسی
گاهی اما میخندی و در خود پنهان میشوی
و بیآنکه بدانی
نور میپاشی به گرد من،
دستانم را پیش میآورم
نه برای لمس تو،
که تنها نورت را نوازش میکنم.
از دستانم میترسی
گاهی اما میخندی و در خود پنهان میشوی
و بیآنکه بدانی
نور میپاشی به گرد من،
دستانم را پیش میآورم
نه برای لمس تو،
که تنها نورت را نوازش میکنم.