ماشین‌ها در جاده | لدو ایوو

ماشین‌ها در جاده حرکت می‌کنند و
خطی از مورچه‌های عاشق
از خیابانِ درخت‌پوش می‌گذرد
من اما می‌دانم که نظم جهان به هم ریخته بود
درست مثل زمان
که ساکن در وضوح‌
عین مترسکی
قارچ و خزه را بزرگ می‌دارد و
هرچیزی را که می‌شکفد در سکوت،
در تاریکی.
زنبوری وزوز می‌کند،
طلایی و بی‌موقع.
کامیون‌ها
ماشین‌های براقی را می‌برند
که خورشید را مشتعل می‌کنند.
آلونک‌های پیش‌ساخته،
مزارع بروکلی
و سایه‌های مادرانه‌ی درختان انبه
مثل همیشه برجریان زمان اصرار می‌ورزند.
من اما می‌دانم که امروز با روزهای دیگر فرق می‌کند.
یک کارد و چنگال که با میز غذاخوری تناسبی ندارد.
یک سایبان که در ساعت پرآفتاب چتر نگشود.
یک مخزن گاز که در حیاط رها شده بود.

برگشت به بالای صفحه