از پرندگانی که میخوانند
آنان که قارقار میکنند را ترجیح میدهم
کلاغها،
یا آنها که در ظلمات ناله سر میدهند
جغدهای سفید شبزندهدار
که مقیمِ جنگلهای مناند.
ترانهی ملودیک
تن را نرم میکند
جان را کرخ میکند
جانهایی کز شکنجه و انعکاس سر باز میزنند
و از پچپچِ روز درّنده هراساناند.
همیشه خواستهام که موسیقی ناساز
بر قلمروم حکم براند:
موسیقی قوش
که نشسته بر ستون،
وقاحتاش را نشخوار میکند
موسیقی پرندگانی که قار قار میکنند
و مستمعین نظم موسیقیایی عالم را زحمت میدهند
چنان که نیوشیدن یک سمفونی
در تئاتری.
رویاروی نغمهای که مرشد لذت است و
رویا را لالا میخواند
قارقاری مینهم
که مقلد بیخوابی است و
غم.