کریستوبال د سیلوای آتش‌نشان | لدو ایوو

روزنامه‌های عصر به سرعت
خبر مرگ خوان کریستوبال د سیلوای آتش‌نشان را می‌پراکنند
که حین حریق موحش دیروز اتفاق افتاد.
او را دیگر در ماشین قرمزش نخواهیم دید
کنار پله‌هایی که تا آسمان و آتش می‌رفتند.

در شهر می‌یر کسی برای رفیق رفته خواهد گریست.

با آتش می‌جنگید او.
و خطر را دوست داشت.
کودکان را نجات داد، و بر بامی که آوار می‌شد
مبهوتِ یک عکس شد.
ملاحِ آتش بود.

همچنان آن‌جا خواهد ماند
در شهر می‌یر،
دلداری که خوان کریستوبال د سیلوا نوازش‌اش می‌کرد
با دست‌هایی هنوز داغ
از حریق‌های بی‌شمار خفقانی،
بشقابی، معکوس بر سکوت افتاده است
و روزنامه‌های عصر
از کسی حرف می‌زنند که مرگ
آن ناشناس جادویی را از او ربود.

خوان کریستوبال د سیلوا،
تنها قربانیِ حریق شگفت‌ِ دیروز
با حضور واجب الوجودی‌اش
مانع از آن شد که آتش گلها را ببلعد
بی‌تبعیض، هم پیانو و میوه‌ها را نجات می‌داد
هم آرشیوهای قضایی و ننوها را.
خالص به سعی آتش
مذکور در نظم روز
امروز او فقط
یک ترکیب معدنی ست.
هروقت حریقی هست
از امروز تا به بعد
در ماشین سرخ آتش‌‌نشانان
همیشه یک جای خالی خواهد بود.

به یاد آن خبره‌ی آتش
که دیروز ناپدید شد
در کلیسایی به شهر می‌یر کسی زانو خواهد زد
و از خدا خواهد خواست که آتش‌نشان را
از آن آتش دیگر
نجات دهد.

برگشت به بالای صفحه