رویایی بی‌نام | الوین پانگ

 
برکشان چشمانت را به سوی آسمان
بگذار ابروانت ابرها را از رخ ماه جارو کنند
بگذار لب‌هایت طعم تنفس ستارگان را بچشند
زلف بیافشان عشقِ من، رها کن حریرِ گیسوانت را
بگذار به دنبال پاسخ دوره‌ات کنم، بیا که با حقایق‌ام بپوشانم‌ات
بگذار این دستان که قرار نمی‌شناسند، بی‌قراری تو را دریابند،
تندرت را در ظلام
بیا که شمیم مشکِ‌مان برخیزد، بیا که بدن‌‌هامان خانه‌ بسازند
بگذار نگاه‌هایمان سرپناهمان شوند
که سرما از شعله‌ی ما بگریزد انگار شغالی از ماده‌شیر
بیا نامی برآوریم از عریانیِ خویش
بی‌واژه چون ناقوس دعا، چپق عروسی، سرود عزا.

برگشت به بالای صفحه