یک باد از جداافتادهگان
از بوسههایی که به هم ندادیم
رام میکند بذر زهدانت را
و سوسنهای سرخش را
به آفتاب.
تو بیا
یا میلادم را نخواهم خواست!
آبِ زلالت را بیاور
شاخهها شکوفه میکنند.
نگاه کن:
پسربچهای هستم من
شکسته
میلرزم در شبی
که از من میریزد.