آه، حیوانِ وحشیِ من
بگو که منم آن خوابگردی
که از پژواک تا پژواکِ غرشی، سرگردان است،
بیآنکه بداند
حتی نخی نیست که بر آن پا نهد
که برجی نقرهای میرقصد
و برای همین چشمهای آتشیناش
به طراوت نارنجی است.
آه، حیوانِ وحشیِ من
بگو که منم آن خوابگردی
که از پژواک تا پژواکِ غرشی، سرگردان است،
بیآنکه بداند
حتی نخی نیست که بر آن پا نهد
که برجی نقرهای میرقصد
و برای همین چشمهای آتشیناش
به طراوت نارنجی است.