شعر ۸، شب پلنگ | کلارا خانس

عشقم در تنم زندگی‌می‌کند
و تنم واژه‌ای است
گشوده به منقار پرنده‌ای
که زنگوله‌ به سر
ترانه‌ی عامیانه‌ای را زمزمه می‌کند
و از تنه‌ی بلوطی بالا و پایین می‌رود
گویی نردبان یعقوب است.

برگشت به بالای صفحه