زرد به آبی
سیگاری تعارف می کنم
به هر روحی که به بسترم می آید .
همه ی دروغ هایم را فهرست می کنم ،
هر کار ضروری را عقب می اندازم .
گریه کن استخدام می کنم
به فرض اگر پایین پریدم ،
گلدان های کاغذ دیواری را آب می دهم .
نه در صبوری ، آرامشی ست و
نه در حرکت
بیقراری .
نمی شود به زرد گفت آبی
و صفات
از ازدواج با اسامی خسته اند .
دلم می خواهد دَ دَ دَ داد بزنم
بگویم نه
با چشمک آری ،
افق را
بر افق نقاشی کنم .
آخر می دانم که رود
به سمت دریا
خودش را نوازش می کند ،
و سیگار
آدم مرده را دوباره نمی کُشد.