در ورشو، دخترکی چنین میگفت:
اگر میخواهی نوازشم کنی، مانعت نمیشوم
اگر میخواهی ببوسیام، میتوانی
میگذارم سینههایم را عریان کنی.
ولی باید بدانی که پدرم را آلمانیها تیرباران کردند
و یک برادرم را در کوره سوزاندند.
اگر میخواهی نوازشم کنی، هیچ مانعت نمیشوم
ولی باید بدانی که تمام این مردگان
در من زوزه میکشند
و من سراپا، سراپا خاکسترم.
ببوس مرا،
ولی ایکاش این بوسه تلخکامت نکند.