شعر ۶، کتاب زیرین | خوان خلمن

برگ‌های رنگی و سبز،
برگ‌های خشک،
برگ‌های تازه،
از صدایت می‌افتند.
خفته،
به زیر آفتاب، ‌آفتاب تو
می‌آرمند‌
ببین که چگونه انتظار می‌کشند
تا وحشت فرونشنید.

خورشید
ریزش برگ‌هایت را می‌شنود
که می‌لرزند
در شبی که جنگل را به آتش می‌کشد.

برگشت به بالای صفحه