کلیدِ دلت کجاست؟
نحس است آن پرندهای که گذشت
با من چیزی نگفت
لرزان به خویشام وانهاد.
حالا دلت کجاست؟
درختِ وحشتی میلرزد
و من هیچ ندارم
جز چشمانی از عطش
و کوزهای خالی از آب.
به زیر آواز، صداست
و زیر صدا، برگ است
که درختاش رها کرد
تا از دهانم بریزد.