شعر من | فرریرا گولار

چنان وجودی یگانه بر می‌بالند
مردم‌ام و شعرم
چونان درختی نوزاد
که در دلِ میوه می‌روید

در مردم زاده می‌شود شعرم
چنان که سبز می‌رسد شکر
در دشت‌های نیشکر

می‌رسد شعرم
در مردم
انگار خورشید
که در گلوگاه فردا

چونان ذرت که ریشه می‌دواند
در خاک بارور، ‌
آینه در آینه‌اند
مردم‌ام و شعرم.

باز می‌گردانم شعرشان را
به مردم‌ام
اندک‌اندک چون کسی که آواز می‌خواند
بیش‌بیش چون کشتکاری که می‌کارد.

برگشت به بالای صفحه