شعر ۱۵، کتاب زیرین | خوان خلمن

تاریک است صدایت از بوسه‌هایی که به من ندادی از بوسه‌هایی که به من نمی‌دهی شب غبارِ این تبعید است. بوسه‌هایت ماه‌ها را می‌آویزند اقماری‌ که معبرم را منجمد می‌کنند و من به زیر خورشید می‌لرزم.

شعر ۱۶، کتاب زیرین | خوان خلمن

وقتی بمیرم هنوز لرزش پیراهنت را در باد خواهم شنید‌. کسی که این سطرها را می‌خواند، پرسید: چگونه ممکن است؟ چه می‌شنوی؟ چه لرزشی؟ چه پیراهنی و چه بادی؟ به او گفتم خاموش باشد پشت میزم بنشیند و شراب مرا بنوشد و این سطرها را بنویسد: وقتی بمیرم هنوز لرزش …

شعر ۱۷، کتاب زیرین | خوان خلمن

یک باد از جداافتاده‌گان‌ از بوسه‌هایی که به هم ندادیم رام می‌کند بذر زهدانت را و سوسن‌های سرخش را به آفتاب. تو بیا یا میلادم را نخواهم خواست! آبِ زلالت را بیاور شاخه‌ها شکوفه می‌کنند. نگاه کن: پسربچه‌‌ای هستم من شکسته می‌لرزم در شبی که از من می‌ریزد.

برگشت به بالای صفحه