ستارهها | لندی
يارم گلها را از دست من نگرفت!
سفيرانی از ستاره ها برايش می فرستم که قانع شود.
يارم گلها را از دست من نگرفت!
سفيرانی از ستاره ها برايش می فرستم که قانع شود.
پشت سرت ايستاده ام با گلی در دستم.
يا گل را بگير يا بگذار بروم.
گل سرخی را پرت کردی طرفم.
دست مريزاد! حيف که چشمهای شور بو بردند.
چهره ات گل سرخيست و چشمهايت شمعهايند
سرگشتهام مومن! بايد پروانهای شوم يا شب پرهای!
عجله کن، میخواهم لبهايم را به تو ببخشم،
حالا که مرگ دور ده میگردد و میتواند مرا بدزدد.
ديوار را سوراخ کن و لبهايم را ببوس،
شوهرم بناست میتواند تعميرش کند.
لبهايم مال توست، بنوش!
از هيچ چيز نترس،
شکر نيست، آب نمیشود.
من خوشگلم، لبهايم را میبخشم و آغوش میگشايم.
و توی ترسو میگذاری که خواب سنگت کند.
چرا بايد مديون تو باشم، ماه!
حالا که دزدکی میبوسم و ديوار را حجاب خودم میکنم.
نازنين من،
اينطور که در آغوش من لرز کردهای،
چه کار میکردی اگر چکچک شمشيرها جرقهی صاعقه میشد.