شعر ۱۱، شب پلنگ | کلارا خانس
میانِ دهانِ غایبات و دهان من هوا، میوهای خاموش و مشترک است و من به ستارهها نگاه نمیکنم که در دریاچهی شب. میرقصند در خوابِ تو که در کالبدِ من میآرامد ساعات، غلیظتر میشوند. رفت و آمدی از سروها بوها تندبادهای مغاک بالای سراشیبِ پلکهایم…. و بلبل میخواند و ستارهی …