شعر ۲۹، کتاب زیرین | خوان خلمن
پرندگانِ بوسههایمان مرده نیستند بوسهها مردهاند در نسیان سبز پرندگان پر میکشند. هراسم را به دوردستان میفرستم به زیر گذشته که میسوزد بیصدا چون خورشید.
خوان خلمن (متولد ١٩٣٠) شاعر آرژانتینیست که در سال ٢٠٠٧ جایزهی ادبی معتبر سروانتس را از آن خود کرده و تاکنون بیش از بیست مجموعهی شعر منتشر ساخته. او عموما ً در گرامیداشتِ لذت و سرخوشی حیات میسراید، اما شعرش نشاندهندهی مسائل اجتماعی و بازگویی تجربههای مصیبتبار سیاسی کشورش نیز هست.
پرندگانِ بوسههایمان مرده نیستند بوسهها مردهاند در نسیان سبز پرندگان پر میکشند. هراسم را به دوردستان میفرستم به زیر گذشته که میسوزد بیصدا چون خورشید.
بیکم و کاست چنین میگویند از فیدل راهبلدی بزرگ که مشعل تاریخ را برفروخت و الخ ولی مردم او را سمند مینامند و حق همین است فیدل بر فیدل نشست روزی و به سر تاخت بر سر رنج در برابر مرگ و فراتر از آن، در برابرِ غبار جان. …
خوان خلمن، شاعر بزرگ آمریکای لاتین، این دفتر را بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ در فرانسه نوشت. کودتای نظامی آرژانتین او را به تبعید فرستاد و چند سالی، جغرافیای تبعیدش در فرانسه بود. خوان، از نسل یهودیان اکراین است اما این دفتر را به زبان سپاردی، یعنی زبان یهودیان اسپانیا …
پشت میز مینشیند و مینویسد میگوید: با این شعر به قدرت نمیرسی میگوید: با این سطرها نمیتوانی انقلاب بپا کنی میگوید: با هزاران سطر هم نمیتوانی انقلاب کنی دیگر چه: این سطرها باعث نمیشوند پادوها معلمها چوببرها بهتر زندگی کنند بهتر بخورند یا خودِ خودش بهتر بخورد زندگی کند حتی …
با گفتن از آنکه این زن، دو زن بود
هیچ نگفتهام
باید دوازده هزار و سیصد و نود و هفت زن را در زنانگیاش داشته باشد
دشوار است که بدانم با کدامشان سر و کار دارم
در این کشور زنان
فیالمثل.
در بستر عشق خفته بودیم و او
طلوع فسفری جلبک بود.
میرفتم در آغوشاش بگیرم
و سنگاپوری پر از سگهای زوزهکش میشد
به یاد میآورم
که پوشیده در گلهای سرخ آگادیری ظاهر شد
انگار صورتی فلکی بر خاک مینشست
برج جنوبی صلیب که بر زمین آمده بود